معرفی کتاب شب های روشن داستایوفسکی و زندگی نامه
بخشی از کتاب شبهای روشن داستایوفسکی
در این جستار از وبسایت بهتر کالا نخست چیکده وار به زندگی نامه نویسنده و سپس کتاب مورد نظر و در پایان بازگویی و نقل قول از بخش شب دوم کتاب شبهای روشن داستایوفسکی میپردازیم.
کوتاه دربارهی زندگی فیودور داستایُفسکی
داستایوفسکی Dostoyevsky به عنوان فرزند دوم خانواده، در سال 1821 میلادی زاده و در 1881 میلادی چشم از جهان فرو بست. او یکی از پُرآوازهترین نویسندگان جهان است که ملیت روس دارد. داستانهای داستایوفسکی بیشتر ریشه در اندیشههای روانکاوانهی شخصی دارد و به ریزترین جزئیات در این زمینه میپردازد. داستایوفسکی در آغاز برای گذران زندگی به کار برگردان (ترجمه) پرداخت و از دسته کارهای او در این زمینه میتوان از «اورژنی گرانده» نوشتهی «بالزاک» و «دون کارلوس» نوشتهی «فردریش شیلر» یاد کرد.
پدر فیودور یک پزشک بود که از اوکراین به روسیه آمده بود و مادرش داستایوفسکی دختر یکی از بازرگانان در مسکو روسیه بود. در نزدیک به ده سالگی تئودور، خانوادهاش یک کشتزار در پیرامون شهر تولا (نزدیک به مسکو) خریدند و تابستانها را در آن میگذراندند. او در سال 1834 میلادی به همراه برادرش به آموزشگاه شبانهروزی سپرده شد و در 15 سالگی مادر خود را از دست داد. همچنین در سال 1839 خبر مرگ پدر را دریافت کرد.
دربارهی قسمتهای کتاب شبهای روشن
کتاب «شبهای روشن» یا “White Nights” یکی از آغازین کتابهای داستایوفسکی بهشمار میآید که در نزدیک سال 1848 نوشته شده است. فیلمهایی از این کتاب برگرفته شده است از جمله «شبهای سپید» اثر لوکینو ویسکونتی. داستان کتاب در 4 شب رخ میدهد. کتاب از تاریکیها از روابط انسانها و.. «داستانی پر احساس از خاطرات یک تن پندارباف» است!
- شب نخست: بازگویی آنچه در خیابانهای «سن پترزبورگ» بر راوی تنها میگذرد و دیدار با ناستنکا
- شب دوم: معرفی ناستنکا به راوی و دوستی این دو و داستان ناستنکا
- شب سوم: پیرامون رابطهی ایجاد شده میان این دو
- شب چهارم: …
- صبح:…هم اکنون یک بازگویی از کتاب یاد شده با اندک سره نویسی… شب دوم کتاب شبهای روشن داستایوفسکی اثر داستایوفسکی
بازگویی شب دوم کتاب شبهای روشن
«دستهایم را در دستاش فشرد و با خنده گفت: …هم زندهای؟
– دو ساعت است اینجا چشمبهراهام، چه میدانی این ساعتها چگونه بر من گذشت.
میدانم، میدانم، ولی بگذارید به اصل موضوع بازگردیم، میدانی چرا به اینجا آمدم؟ نیامدم که مثل دیشب دربارهی موضوعات جزیی گفتگو کنیم، باید خیلی هُشیارانه کار کنیم، دیشب دربارهی شما خیلی فکر کردم، این حساسترین موقعیت زندگی من است.– راست میگویی؟
بله امروز خیلی دربارهی شما فکر کردم– خب نتیجه چه شد؟
نتیجه این شد که ماباید همه چیز را امروز به پایان برسانیم! من هیچ شما را نمیشناسم، دیشب مانند یک دختر بچه نادان با شما گفتگو کردم، این اشتباه بر دل قلب من سنگینی میکند، به عبارتی دیگر به این نتیجه رسیدم که خودم را خوشحال کنم و بدین گونه برای اینکه اشتباه خودم را جبران کنم، تصمیم گرفتم آنچه میتوانم دربارهی جزئیات زندگی شما اطلاعاتی بهدست بیاورم. ولی چون هیچکس را پیدا نکردم که از او بپرسم، خود شما باید همه چیز و همهی رازهای خود را برایم بگویید و…
– فریاد زدم، شرح زندگی؟ شرح زندگی خودم؟ اصلا زندگی من شرحی ندارد.»
در پایان کتاب شب های روشن داستایوفسکی این جمله را نگاشته است:
خدا کند به خاطر آن یک دقیقه از شادی که به فرد بی کس و سپاسگزاری هدیه نمودی تا ابد خوشبخت باشی. راستی خدای مهربان آیا یک دقیقه خوشبختی کامل برای یک عمر کافی نیست؟
- از کتاب «شبهای روشن» اثر «فئودور داستایوفسکی»، برگردان قاسم کبیری، 1392، انتشارات فردوس
- کتاب شب های روشن اثر داستایوفسکی